خاطره بازی با «حمید لولایی» در «چهل تیکه» / از کارمندی بانک تا مدیریت سینما آزادی
تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۱۹۸۲۱۳
به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس، برنامه «چهل تیکه» با اجرای محمدرضا علیمردانی پنجشنبه شب با حضور حمید لولایی اتفاق ویژهای برای علاقهمندان به خاطرهبازی با چهرههای سینما و تلویزیون بود.
لولایی در این برنامه از خاطرات چند دهه حضورش در عرصه تئاتر، تلویزیون و سینما گفت. خاطراتی جذاب و شنیدنی و پر از درسهای بسیار.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این برنامه، در دو بخش تقدیم مخاطبان خواهد شد که بخش نخست آن پنجشنبه پخش شد و بخش دوم آن جمعه روی آنتن شبکه نسیم رفته است.
در ادامه صحبتهای حمید لولایی در قسمت نخستِ برنامهاش در چهل تیکه را میخوانید که روایتی از خاطرات این بازیگر از زبان خودش است:
سوم دی سال ۱۳۳۴ در میدانِ سپاه(عشرتآباد) به دنیا آمدم. فرزند چهارمِ خانواده بودم. ما ۱۰ فرزند بودیم. در آن دوران امکانات خیلی کم بود. در دو اتاقِ تو در تو بودیم و همه دور هم زندگی میکردیم. خانه ما قدیمی و حیاط دار بود. مثل الان نبود که بچهها هر کدام صاحب اتاقی هستند و برای خودشان امپراتوری دارند. آن زمان من همیشه مشکل جوراب داشتم. هر کسی زودتر از خواب بیدار میشد جورابهای موجود را میپوشید و میرفت. خیلی از مواقع میشد که من بدون جوراب به مدرسه میرفتم.
کودک آرامی بودم. بازیهای دوران کودکی و نوجوانی را به عشق بازیگری انجام میدادم. گاهی همسایههای میآمدند و میگفتند به حمید بگویید بیاید کمی ما را بخنداند. کم کم با عکسهایی که از کتابها در میآوردم واسه خودم سینمایی درست کرده بودم. در آشپزخانه متروکی که داشتیم سینما درست کردم. خواهم هم بلیتها را میفروخت. بچهها میآمدند و بلیت میخریدند. اجرا که تمام میشد بچهها به خانههایشان میرفتند اما پس از مدتی خانوادهها دم خانه ما میآمدند به اعتراض که حمید پول بچههایمان را گرفته است و بچهها الان گریه میکنند. من هم پولهایشان را پس میدادم.
در واقع هدف اصلیام این بود که فُرم واقعی سینما رعایت شود و بچهها برای دیدن اجرا حتما بلیت بخرند. آن زمان دوران سخت اما شیرینی بود. بچهها و جوانهای الان خیلی امکانات دارند. همه دوست دارند یک شبه بیایند و خوب هم دیده شوند. وآرد شدن به این عرصه راحت است، اما ماندن دشوار است. باید بازی و استعداد را داشته باشی؛ اگر بادست پر وارد این کار شوید، ماندگار میشوید.
کسانی هم هستند که با پارتی میآیند و نقش مهمی هم میگیرند اما ماندگار نمیشوند و مردم آنها را پس میزنند. مغازه عباس آقا نزدیک خانه ما بود. عباس آقا پسری داشت که هم سن و سال من بود. من هم برای کمک به اینها به مغازه میرفتم. وقتی به این پدر و پسر کمک میکردند، از نخودچیکشمشهایی که داشتند گاهی یه مشت به جیبم میریختم.
بچهها را جمع میکردم و داستانی برایشان تعریف میکردم. داستانها همگی ساخته ذهن خودم بود. داستان که به جای حساسش میرسید دیگر نمیگفتم. بچهها اعتراض میکردند که آخر ماجرا چه میشود. به بچهها میگفتم که بروید از خانهتان کمی نان و پنیر بیاورید، به پسر عباس آقا هم میگفتم که برو از مغازه پدرت کمی پسته بیاور. آن زمان قرهقروت و لواشک بود. وقتی بچهها میرفتند و چیزی میآوردند، من هم ادامه داستان را برایشان تعریف میکردم. در میان مردم خیلی چیزها درباره بازیگری یاد گرفتم. آدم با سواد این کار نیستم، بیشتر براساس سنت و تجربه پیش رفتم.
موارد اولیه بازیگری همان استعداد و عشق و علاقه و پشتکار آدم است. اگر کسی میخواهد بازیگر شود و راه دانشگاه را انتخاب کرده که برود و چهار سال درس بخواند و بعد بازیگر شود؛ اصلا اینگونه نیست.
زمانی که وارد عرصه بازیگری شدم، «سبزه دوست بچهها» را با رضا ژیان کار کردیم. ورود من و آقای اکبر عبدی با همین نمایش شروع شد؛ بعد از تمرین پولِ کرایه ماشین نداشتیم و پیاده از تئاتر شهر تا میدان خراسان پیاده میرفتیم. «خمره سخنگو» را با آقای تهمورس کار کردیم. «آن شصت نفر آن شصت هزار» علیرضا غفاری کارگردان کار بود. ولی این نمایش اصلا اجرا نرفتیم.
(علیمردانی توضیح داد که تصاویری که دیدیدم متعلق به همین نمایش «آن شصت نفر آن شصت هزار» بود که تصاویر از تمرینتان ضبط شده بود.)
بعد از آن سریال سربداران به من پیشنهاد شد. رفتیم کاشان و آنجا ضبط کردیم. چند قسمتی که من در آن بازی کردم هیچ وقت پخش نشد. همان زمان یه فیلم سینمایی هم که مال بنیاد بود به من پیشنهاد دادند. اسم فیلم پیکرتراش بود. دستمزدم برای بازی در این فیلم ۵ هزار تومان بود. حدود هفت تا ۱۰ سال پیشنهاد کار نداشتم. پدرم تهدیدم کرد که باید بیایی سرکار؛ من را به کارخانه برد تا کار با موتور را یاد بگیرم. یک سال هم رفتم سراغ معلمی و دیدم که اصلا شایسته این کار نیستم.
یک ماه هم برای کار به بانک رفتم و به خودم گفتم که این چه کاری است که پول مردم را باید از صبح تا شب بشماری در حالی که هزار تومن پول توی جیب خودت نیست(میخندد)، عقلم نمیرسید که اگر در بانک بمانم وضع مالیم خوب میشود. چند فیلم کوتاه هشت میلی متری ساختم. هنوز هم این فیلمها را دارم. فیلمها را با آپارات برای بچهها نمایش میدادم. بچهها متوجه نمیشدند که فیلمها چیست. راستش را بخواهید خودم هم نمیدانستم چه ساختهام. اینها همه عشق بود. بدون آموزش و بدون حمایت، خودمان وارد این عرصه شدیم.
جوانها الان همه دوست دارند بازیگر شوند. خب من هم دوست دارم دکتر شوم؛ آیا میتوانم؟
بهتر است که جوانها جوگیر نشوند. با دست پر جلو بیایند. با تئاتر شروع کنند. آن زمان من ناراحت میشدم که من را میشناختند. دوست داشتم سالی دو نمایش بازی کنم. الان 20 سال است که مشهور شدم و از آن زمان دیگر زندگی ندارم. یک روز مجله فیلم را نگاه کردم و دیدم که نوشته، برای ارتقای سالنهای سینما به کسانی نیاز دارند که پس از سه ماه آموزش وارد این کار شوند. وقتی رقتم دیدم که پنج هزار نفر ثبت نام کردهاند.
من از میدان امام حسین به سمت بهارستان میرفتم. در میان راه چشمم به یکی از سینماها افتاد که فیلم «افق» را نمایش میداد و صف فروش بلیتش بسیار شلوغ بود. رفتم آنجا و نوبت من شد. از من پرسیدند که برای چه میخواهید مدیر سینما شوید. گفتم دوست دارم یک مجموعهی فرهنگی را مدیریت کنم. گفت الان چه فیلمی روی پرده است، گفتم فیلم «افق» به من گفت که شنبه اسامی برگزیدگان را اعلام میکنیم.
شنبه که رفتم اسامی پذیرفته شدگان را ببینم، دیدم اولین نفر اسم من را زدهاند. رفتیم و سه ماه دورهی سینماداری را گذراندیم. من خیلی این دوره را جدی گرفتم. وقتی کلاسها تمام شد، به من تماس گرفتند و گفتند که شما را برای سینما کاوه میخواهند. من هم رفتم و چند ماهی مدیر این سینما بودم. یک روز پدری با بچهاش آمده بود یکی از فیلمهای تارکوفسکی را ببیند. به این مرد گفتم که این فیلم مناسب بچهها نیست و بهتر است به سینما فلسطین بروید و آنجا فیلمی مناسب کودکان را ببینید. خیلی با این پدر به شکلی محترامانه صحبت کردم. همان زمان دو تن از مدیران حوزه هنری در آنجا بودند و شیوه برخورد من با این پدر و پسر را دیدند. من البته متوجه حضور آنها نبودم.
فردایش به من زنگ زدند که آقا شما را از حوزه میخواهند. من خیلی ترسیدم که نکند از کار من راضی نیستند. به هر حال فردا رفتم و به من گفتند که شما را برای مدیریت سینما آزادی میخواهند. از آن روز به بعد به سینما آزادی رفتم. همان زمان فیلم عروس هم اکران شد. برای اولین بار رزرو بلیت را ایجاد کردم. برای فیلم عروس سانس فوقالعاده درست کردم.
یک روز مدیر تولید فیلم آپارتمان به من پیشنهاد بازی در این فیلم را داد. حمیده خیرآبادی هم در آن فیلم بود. آن روزی که من رفتم خانم خیرآبادی هم آفیش بود؛ به من گفت من فقط برای یک سلام آمدهام و بروم. یعنی بازیگری با آن سابقه طولانی در عرصه سینما و تلویزیون، آن روز آفیش شده بود که تنها در یک پلان یک سلام بگوید و برود. وقتی در سینما آزادی مدیر بودم، بچههای تئاتر من را پیدا کردند. سریالی بود به نام فراماسونری که در آنجا نقش یه وزیر انگلیسی را بازی کردم. در همان سریالِ فراماسونری، علی عمرانی هم حضور داشت. در پشت صحنه آن فیلم کارهای طنز زیادی میکردم. آقای عمرانی خیلی خوشش آمد و به من گفت که برای کار طنز میآیی بازی کنی؟
رفتم ساعت خوش را کار کردم و از آنجا با بچههایی مثل آقای مدیری، رضا عطاران و دیگران آشنا شدم. پس از این اتفاق از مدیریت سینما آزادی هم استعفا دادم. واقعا ما برای کارمان خیلی زحمت کشیدیم و خیلی بیکاری کشیدیم. تازه به جایی رسیدیم که بتوانیم با پیشکسوتانمان احترام بگذاریم.
به گزارش فارس، «چهل تیکه» با تهیهکنندگی و کارگردانی الهام حاتمی یکی از پربینندهترین برنامههای تلویزیون است.
این برنامه هر هفته چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه ساعت ۲۱ پخش خواهد شد. روزهای سهشنبه هم گلچینی از سه برنامه هفته گذشته پخش میشود.
«چهل تیکه» پنجشنبه ۱۱ آذر میزبان احمدرضا اسعدی و جمعه ۱۲ آذر میزبان خشایار راد خواهد بود.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: خبرگزاری فارس خبر فارس نیوز برنامه چهل تیکه حمید لولایی سینما آزادی من گفت چهل تیکه آن زمان فیلم ها بچه ها آن شصت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۹۸۲۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سکههای حراجی مرکز مبادله استاندارد است؟
سخنگوی مرکز مبادله ارز و طلای ایران با اعلام اینکه سکه های طلای مرکز مبادله ایران عیار ۹۰۰ در هزار دارد، گفت:همگی این سکهها از استانداردهای بانک مرکزی برخوردارند و ایجاد شائبه درخصوص مشخصات آنها از سوی کسانی صورت میگیرد که از این حواشی سود میبرند. - اخبار اقتصادی -
به گزارش خبرگزاری تسنیم، «اصغر بالسینی، سخنگوی مرکز مبادله ارز و طلای ایران، با بیان اینکه سکههای ضربشده و تحویلدادهشده بانک مرکزی در حراج سکه مرکز مبادله ارز و طلای ایران، شامل تمام سکه، نیمسکه و ربع سکه بهار آزادی ضرب بانک مرکزی هستند، گفت: همگی این سکهها از استانداردهای بانک مرکزی برخوردارند و ایجاد شائبه در خصوص مشخصات آنها از سوی کسانی صورت میگیرد که از این حواشی سود میبرند.
او ادامه داد: سکه تمام بهار آزادی عرضهشده در مرکز مبادله ایران، 8.136گرم است. دارندگان توجه داشته باشند که عیار آن 900 در هزار بوده و طرح روی سکه تمام بهار آزادی ضرب بانک مرکزی نیز تصویر امام خمینی (ره) و بارگاه امام رضا(ع) است.این مقام مسوول مرکز مبادله ارز و طلای ایران با اشاره به اینکه طرح دو طرف سکه ربع و نیم بهار آزادی نام مبارک امام علی(ع) و بارگاه امام رضا(ع) است، گفت: عیار هر دو سکه 900 در هزار است. وزن نیمسکه 4.068گرم است و این عدد برای ربع سکه 2.034 گرم است.بالسینی در پایان با تاکید بر اینکه عیار هر سه نوع سکه تحویلدادهشده در مرکز مبادله ایران، 900 در هزار و معادل 21.6 است، افزود: دارندگان این سکهها مراقب افرادی باشند که با طرح مسائل واهی درباره عیار و کیفیت سکه تحویلی مرکز مبادله به دنبال سوءاستفاده هستند.
انتهای پیام/